دوباره مینویسم....

می خام مجددا تلاش کنم, کمی امیدواری نیاز دارم 

دو سه ماهه همه چی آرومه, زندگی آرومه, من آرومم تقریبا اگر این فکرا ک مثل خوره روحمو میخوره, کمی ولم کنن.

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 12:45  توسط Perevin  | 

من: تحقیر رو تحمل نکردم این ی تهمته!

من:پس بنظرت اینا چیه؟این حرفا این کارا, این رفتارها؟

من:راس میگی ,من حقیرم, بی اعتماد بنفسم,بی چاره ام,

من: یک شکست خورده ام.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 20:40  توسط Perevin  | 

دغدغه و کارهای روی هم تلمبار شده 

کمی آرامتر از سابق ب مسیر ادامه میدیم و یا شاید باز هم آرامش قبل از طوفان 

+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۶ساعت 15:46  توسط Perevin  | 

ی زندگی تا کجا میتونه وابسته ب یک نفر باشه؟

یعنی هیچ راهی وجود نداره ک من بدون هیچ وابستگی ب زندگی ادامه بدم.تنهایی لاقید با کلی خوشی, دلم نمیخاد هیچ کسی تاثیر سهمگین تو زندگیم داشته باشه, اما الان اینطور نیست.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۶ساعت 11:49  توسط Perevin  | 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۶ساعت 13:13  توسط Perevin  | 

گاهی باخودم فکر میکنم من خیلی سخت گیرم، خیلی وسواسی شدم. رو هر رفتار، رو هر حرف.... 

این شده ک زندگیم رو به راه نمیشه.

این شده ک همچی میلنگه، سرخوشی هایی ک توی .... ماش دیدم اگر درست باشه ک وای بحالم و اگر از سر عصبانیت باشه ک وای ب حال جفتمون ک داریم با دست خودمون زندگیمونو سرد میکنیم...

وای از این زندگی 

+ نوشته شده در  سه شنبه سوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 13:43  توسط Perevin  | 

دیریست ره بر مراد خویش گم کرده

و در جستجوی گم کرده مان ره میسپاریم

عجبا ره خویش پیدا نکرده 

خویش نیز گم کرده ایم 

وای از این زندگی نابسرسامی... 

+ نوشته شده در  سه شنبه سوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 13:45  توسط Perevin  | 

نه این خونه، نه این زندگی، نه عشقت 

بهم احساس تعلق نداده نه میده! 

اینکه سند به اسمم باشه یا نه وقتی حس غریبه بودن دارم چه فایده ای داره؟ حالا چ سند خونه باشه! چ سند عقدنامه!!! 

+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 20:17  توسط Perevin  |